شب و هوس

در انتظار خوابم و صد افسوس
خوابم به چشم باز نمي آيد
اندوهگين و غمزده مي گويم
شايد ز روي ناز نمي آيد
چون سايه گشته خواب و نمي افتد
در دامهاي روشن چشمانم
مي خواند آن نهفته نامعلوم
در ضربه هاي نبض پريشانم
مغرور اين جواني معصوم
مغرور لحظه هاي فراموشي
مغرور اين سلام نوازش بار
در بوسه و نگاه و همآغوشي
مي خواهمش در اين شب در اين شب تنهايي
با ديدگان گمشده در ديدار
با درد,درد ساکت زيبايي
سرشار,از تمامي خود سرشار
مي خواهمش که بفشردم بر خويش
بر خويش بفشرد من شيدا را
بر هستيم بپيچد,بپيچد سخت
آن بازوان گرم و توانا را
در لابلاي گردن و موهايم
گردش کند نسيم نفس هايش
نوشد بنوشد که بپيوندم
با رود تلخ خود به دريايش
وحشي و داغ و پر عطش و لرزان
چون شعله هاي سرکش بازيگر
در گيردم,به همهمه ي در گيرد
خاکسترم بماند در بستر
در آسمان روشن چشمانش
بينم ستاره هاي تمنا را
در بوسه هاي پر شررش جويم
لذت آتشين هوس ها را
مي خواهمش دريغا,مي خواهم
مي خواهمش به تيره به تنهايي
مي خوانمش به گريه به بي تابي
مي خوانمش به صبر,به شکيبايي
لب تشنه مي دود نگهم هر دم
در حفره هاي شب,شب بي پايان
او آن پرنده شايد مي گريد
بر بام يک ستاره سرگردان

"فروغ"

دوست عزیز اگر مارو قابل میدونید لطفا امتیاز  رو فراموش نکنید...

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: